{پرونده جدید خانم هلمز}
" 🐾نامه ای از رزیتا هلمز🐾"
. ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ ִ 𖤐 ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ ִ
𖤐 ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫
. ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ ִ 𖤐 ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ 𖤐 ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . { 🐾for kiss and hug 🐾} 𝟏𝟏:𝟏𝟏
꒷꒦︶꒷꒦︶ ๋ ࣭ ⭑꒷
🍂𝑾𝑬𝑳𝑪𝑶𝑴𝑬🍂
새로운 파일을 확인해 보겠습니다.🐾🐱
새로운 파일을 확인해
보겠습니다.🐾🐻
( نکته : فرض کنید
تو بک رومز هستید این یه داستان
ترسناکه و خب یجورایی از زبان افراد هس که تو بک رومز بودن
و شما باید افرادی که اسمشون میاد و تصور کنید و خب
این داستان به پرونده بعدی ربط داره دوستان )
شروع کنیم؟
لی سوزان ویو
داشتم تو بیمارستان متروکه ای که اونجا بود قدم میزدم
شاید دیوونه شدم البته عادیه من ۱۸ ساله که اینجام ! یهو صدا عربده یه هیولا شنیدم فک کردم باز دارن میان دنبالم ترسیدم نشستم و گوشامو گرفتم صداش هعی بلند تر میشد یهو در یوی از اتاق ها شکست یه دکتر که لباس و کل سر بدنش خونی بودن داشت یه هیولا بنفش گنده و نگه میداشت اتاق روبه ای یه صندوق بزرگ بودن دکترِ با سختی اون هیولا انداخت داخل واسه بستن در صندوق انگار کمک میخواست چون هیولا سعی فرار داشت یهو دکتره نگاه کرد بلند گفت : چرا بهم زل زدی بیا کمکم کن !
نفسم بالا نیومد یهو دویدم و کمکش کردم تا در و ببنده ! سوزان : تو....؟ ، دکتر : عاره عاره من جاونم!
که چی مثلا ؟ ( با دستمال پارچه ای که داشت صورت خونیشو پاک کرد ) دیگه دارم عصبی میشم! ( به سوزان نگاه کرد ) هنوزم سالمی؟ عجیبه بعد اون همه آزمایش زنده موندی ! فک میکردم عاقبتت مثل اون ایکبیری بشه ! انقدر روت آزمایش انجام دادم و زنده موندی نمی دونم چیکارت کنم ! ۱۸ سال ! ۱۸ سال گذشته و تو هنوزم اینجایی !
سوزان : چون رئیس ( سانسور فحش ) نمیزاره اون در لعنتی و پیدا کنم ! جاون تک خنده ای زد : دلیلش و نمی دونم ولی انگار دوس داره بیشتر باهات بازی کنه ! شاید اسباب بازی موردعلاقش شده باشی ! ...
سوزان : میشه یکم راجب اینکه چطور اومدی اینجا بهم بگی ؟ اصلا چرا تو فقط اینجایی ؟ جاون موهاشو درست کرد و گفت : فقط من ؟ نه اینطور نیس افراد زیادی اینجان و شغل دارن ! مثلا لن ینا یا ایزول
سوزان چشماش برق زد : چ..چی؟ ینا مگه.... ! جاون نذاشت حرفشو کامل کنه گفت : عاره عاره میدونم اون همون روانشناس مشهوره ! ( پوزخند ) ولی همه افرادی که اینجا شغل دارن درواقع دو روح دارن !
سوزان که هیچی نفهمیده بود سرشو کج کرد و به جاون زل زد ، جاون ادامه داد : روح اولشون تویه کره زمینه و روح دوم اینجا و درواقع اونها دو بدن دارن ! من براشون ساختم ....! سوزان گفت : پس یعتی تو قدیمی ترین فرد اینجایی ؟ جاون گفت : انقدر کلمات اینجوری ستفاده نکن فقط هیولا هارو به خودا نزدیک میکنی تو باید مثل یه دختر بچه ۳ سال رفتار کنی بهتره بگی : تو قدیمی ترین اسباب بازی اینجایی ! چون اینجوری کمتر بهت شک میکنن ! سوزان سر تکون داد و گفت : پس تو قدیمی ترین اسباب بازی اینجایی؟ جاون گفت: عاره...البته ....ولش کن عاره من قدیمی ترینم حالا بیا بریم باید ببرمت پیش ینا !
سوزان که کنجکاو بود بدونه منظور جاون از " البته" چی بود و ادامه حرفش چی بود سعی کرد یجوری از زیر زبونش بکشه بیرون ول ناموفق بود!
《《۶ ساعت بعد》》
سوزان : الان ۶ ساعتتتت گذشته چرا نمیرسیم ! جاون : انقدر غر نزن اینجا خیلیییییییییییییی بزرگه چه انتظاری داری ؟ ها ؟ سوزان پاهاش درد گرفته بود چیزی نگفت ، جاون : پاهات کبود شدن ! سوزان تعجب کرد : تو از کجا میدونی ! جاون : از مدل راه رفتنت معلومه ! نگران نباش در اونجاس بدو بریم !
و وارد اتاق ینا شدن و یهو....
ا《《 دامه پارت بعددددد حمایت کنیدددددد》》
. ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ ִ 𖤐 ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ ִ
𖤐 ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫
. ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ ִ 𖤐 ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ 𖤐 ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫ ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . ۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫۫٭ . { 🐾for kiss and hug 🐾} 𝟏𝟏:𝟏𝟏
꒷꒦︶꒷꒦︶ ๋ ࣭ ⭑꒷
🍂𝑾𝑬𝑳𝑪𝑶𝑴𝑬🍂
새로운 파일을 확인해 보겠습니다.🐾🐱
새로운 파일을 확인해
보겠습니다.🐾🐻
( نکته : فرض کنید
تو بک رومز هستید این یه داستان
ترسناکه و خب یجورایی از زبان افراد هس که تو بک رومز بودن
و شما باید افرادی که اسمشون میاد و تصور کنید و خب
این داستان به پرونده بعدی ربط داره دوستان )
شروع کنیم؟
لی سوزان ویو
داشتم تو بیمارستان متروکه ای که اونجا بود قدم میزدم
شاید دیوونه شدم البته عادیه من ۱۸ ساله که اینجام ! یهو صدا عربده یه هیولا شنیدم فک کردم باز دارن میان دنبالم ترسیدم نشستم و گوشامو گرفتم صداش هعی بلند تر میشد یهو در یوی از اتاق ها شکست یه دکتر که لباس و کل سر بدنش خونی بودن داشت یه هیولا بنفش گنده و نگه میداشت اتاق روبه ای یه صندوق بزرگ بودن دکترِ با سختی اون هیولا انداخت داخل واسه بستن در صندوق انگار کمک میخواست چون هیولا سعی فرار داشت یهو دکتره نگاه کرد بلند گفت : چرا بهم زل زدی بیا کمکم کن !
نفسم بالا نیومد یهو دویدم و کمکش کردم تا در و ببنده ! سوزان : تو....؟ ، دکتر : عاره عاره من جاونم!
که چی مثلا ؟ ( با دستمال پارچه ای که داشت صورت خونیشو پاک کرد ) دیگه دارم عصبی میشم! ( به سوزان نگاه کرد ) هنوزم سالمی؟ عجیبه بعد اون همه آزمایش زنده موندی ! فک میکردم عاقبتت مثل اون ایکبیری بشه ! انقدر روت آزمایش انجام دادم و زنده موندی نمی دونم چیکارت کنم ! ۱۸ سال ! ۱۸ سال گذشته و تو هنوزم اینجایی !
سوزان : چون رئیس ( سانسور فحش ) نمیزاره اون در لعنتی و پیدا کنم ! جاون تک خنده ای زد : دلیلش و نمی دونم ولی انگار دوس داره بیشتر باهات بازی کنه ! شاید اسباب بازی موردعلاقش شده باشی ! ...
سوزان : میشه یکم راجب اینکه چطور اومدی اینجا بهم بگی ؟ اصلا چرا تو فقط اینجایی ؟ جاون موهاشو درست کرد و گفت : فقط من ؟ نه اینطور نیس افراد زیادی اینجان و شغل دارن ! مثلا لن ینا یا ایزول
سوزان چشماش برق زد : چ..چی؟ ینا مگه.... ! جاون نذاشت حرفشو کامل کنه گفت : عاره عاره میدونم اون همون روانشناس مشهوره ! ( پوزخند ) ولی همه افرادی که اینجا شغل دارن درواقع دو روح دارن !
سوزان که هیچی نفهمیده بود سرشو کج کرد و به جاون زل زد ، جاون ادامه داد : روح اولشون تویه کره زمینه و روح دوم اینجا و درواقع اونها دو بدن دارن ! من براشون ساختم ....! سوزان گفت : پس یعتی تو قدیمی ترین فرد اینجایی ؟ جاون گفت : انقدر کلمات اینجوری ستفاده نکن فقط هیولا هارو به خودا نزدیک میکنی تو باید مثل یه دختر بچه ۳ سال رفتار کنی بهتره بگی : تو قدیمی ترین اسباب بازی اینجایی ! چون اینجوری کمتر بهت شک میکنن ! سوزان سر تکون داد و گفت : پس تو قدیمی ترین اسباب بازی اینجایی؟ جاون گفت: عاره...البته ....ولش کن عاره من قدیمی ترینم حالا بیا بریم باید ببرمت پیش ینا !
سوزان که کنجکاو بود بدونه منظور جاون از " البته" چی بود و ادامه حرفش چی بود سعی کرد یجوری از زیر زبونش بکشه بیرون ول ناموفق بود!
《《۶ ساعت بعد》》
سوزان : الان ۶ ساعتتتت گذشته چرا نمیرسیم ! جاون : انقدر غر نزن اینجا خیلیییییییییییییی بزرگه چه انتظاری داری ؟ ها ؟ سوزان پاهاش درد گرفته بود چیزی نگفت ، جاون : پاهات کبود شدن ! سوزان تعجب کرد : تو از کجا میدونی ! جاون : از مدل راه رفتنت معلومه ! نگران نباش در اونجاس بدو بریم !
و وارد اتاق ینا شدن و یهو....
ا《《 دامه پارت بعددددد حمایت کنیدددددد》》
- ۱۲.۰k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط